زندگی ما دو نفر

یه جور دیگش

زندگی ما دو نفر

یه جور دیگش

روزانه

سلام 

  

 یه خبر تازه ، امروز خانم گلم وبلاگش رو آپدیت کرده یه سر بزنین حتما هر دو مون رو خوشحال میکنین. 

اولا باز هم بگم که خیلی خوشحال و خوشبختم که چنین خانم گلی دارم. واقعا از وجودش نیرو میگیرم. 

    

ثانیا بگم که دیشب اصلا حالم خوب نبود و سردرد عجیب و بدی گرفته بودم . به همین خاطر چندتا قرص مسکن خوردم و زودتر خوابیدم . طفلی عزیز دلم اینقده دلش گرفته بود ولی همش مواظب من بود. از همین جا بهش میگم خسته نباشی مرسی.  

 

خدا رو شکر امروز از صبح که بیدار شدم خوب خوب خوب هستم. 

 

درباره تست گویندگی گفتن که چون لحن و حس خوبی نداشتی رد شدی . حتما روش کار میکنم و دوباره میرم تست میدم. 

 

ولی درباره اینکه چطور و کجا برین تست بدین که غزلک خانم سوال کرده بود. به سایت www.irdub.com  سر بزنین و به قسمت ارتباط با ما سر بزنین ، و به شماره تماسی که اونجا هست زنگ بزنین . حتما اینجوری متوجه همه چی میشین. 

  

 بای

خوشحالم و ناراحتم

سلام 

 

خیلی خوشحالم و حالم گرفته شد . 

 

خوشحالم برای اومدن عزیز دلم از مسافرت مشهد .  

 

سوغاتی برام سلامتی شو و یه عطر خیلی توپ آورده .

 

خیلی حالم گرفته شد برای رد شدن در تست گویندگی . 

 

 گفتن اگه دوباره خواستی تست بدی باید 6 ماه دیگه بیایی. من نا امید نیستم و دوباره حتما میرم تست میدم و البته با تمرین بیشتر و جدی تر چون حالا دیگه قضیه یکم حیثیتی شده. البته هنوز نمیدونم چرا رد شدم . گفتن تا آخر وقت امروز تماس بگیرم تا بهم بگن چرا رد شدم.  

 

بای

اومدن یار و روشن شدن چراغ خونه

سلام 

 

مژده ای دل که مسیحی نفسی می آید. وز انفاس خوشش بوی کسی می آید. 

 

امشب خانمی سوار قطار میشه و راه میافته سمت خونه . البته خونه ما به مشهد یکم دوره .  

 

ایشاا... فردا ظهر میرن خونه مادرش و فردا عصر من میرم دنبالش .  

 

اینقدر خوشحالم که نگو  

 

بای

پیوست

راستی یادم رفت میخواستم بگم که چرا عزیز دردونه من یکم وبلاگش رو دیر آپدیت میکنه .  

 

چند روزه که کامپیوتر خونه روبراه نیست . منم فرصت نکردم درستش کنم.  

 

از همه مخصوصا از خانمی عذر خواهی میکنم . ایشاا... تا برگرده از مشهد ، کامپیوتر خونه رو روبراهش میکنم.  

 

بای

دوباره دوری و دلتنگی

سلام 

 

دیروز دوشنبه خانمی رو بردم خونه مادرش و برگشتم. اخه امروز خانمی با مادرش و مادربزرگش و چندتا خاله و دخترخاله همگی با یه کاروان می خوان برن مشهد. خوش به حالشون.  

 

من نتونستم برم چون مرخصی هام رو برای موقع امتحانای دانشگاه نگه داشتم. ولی خوب دلم از نرفتن خیلی نگرفته چون خانمی قول داده سلام من رو هم به امام رضا برسونه. ولی دلم از دوری خانمی گرفته . شیش روز نیستش . امشب میرن با قطار و شنبه برمیگردن. 

 

برای سلامتیشون و سلامت رسیدنشون دعا مینکم. 

 

البته منم برای این چند روز یه برنامه یه روزه مهم دارم. 

 

میخوام برم تهران انجمن گویندگان جوان برای تست دوبلری . اخه نمیدونید که یه استعداد توپ دارم برای صدای انیمیشن. دعا کنید صدام قبول بشه .