-
یادی از نوشته ها
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 12:53
یه روز می رم از این شهر می رم یه جا که دوره می رم از این جا که آسمونش ابره می رم از این جا که هواش بارونه می رم از این جا که زمینش خیسه می رم از این جا که آدماش دل تنگه می رم از این جا که بغض تو گلو گیر کرده می رم یه جا که دوره یه جا که آفتاب ، روزه یه جا که زمینش سفته یه جا که دل ها بازه می رم یه جا که دوره
-
عاشقونه
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 14:00
در قلب کوچک من آرزوهای بزرگی است که اگر بر سنگ بنویسند کوه ها آنرا نتوانند کشید
-
یه روز خوب
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 10:04
سلام امروز بعداز یه هفته که امتحانا تموم شده اومدم که آپ کنم ولی راستشو بخوایین یه دلیل دیگه برای این کار دارم. خوب امروز بالاخره بعداز 3 سال که میخواستم ماشین بخرم ، خریدم . یه پراید 141 سفید برفی . از خریدن ماشین هم خوشحالم هم نگران . خوشحالیم که معلوم برای چیه . ولی نگرانیم از اینه که تا حالا یه همچین خریدی رو...
-
کمبود وقت
شنبه 26 دیماه سال 1388 09:26
سلام چند روزه که وقت نکرئم چیزی بنویسم. امتحانا شروع شده و شدیدا وقت کم آوردم. به زور فقط تونستم هر درسی رو تا قبل از این هفته (هفته خفن امتحانام) یه دور بخونم. خدا به دام برسه. خانومی هم خدا رو شکر زودتر شروع کرده و داره خوب پیش میره . انشاا... که این ترم برای هر دو مون و برای همه دانشجوها خوب پیش بره. بای
-
شنبه اول صبح
شنبه 12 دیماه سال 1388 08:24
سلام دیروز و پریروز مهمون داشتیم . یعنی یه مهمون بودن یه شب موندن. دوستای خانومی بودن . از شهر و دیار خانومی اومده بودن. ادمای خوب و خونگرمی هستن . ما چند دفعه رفته بودیم و اونا بعداز یه سال اومدن. دیشب هم مهمون بودیم . خونه باجناق خان . مهمونی خوبی بود و خوش گذشت. این هفته باید بکوب بشینم برای امتحانا وقت بذارم....
-
روزانه
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 12:19
سلام امروز مطلب خواستی ندارم فقط می خواستم آپدیت باشم. امیدوارم اوضاع مملکت درست بشه و همه تحمل شنیدن حرف های همدیگه رو داشته باشن. چند روزی حالم خوب نبود ولی با دست شفا بخش خانومی که یه آمپول بهم زد حالم بهتر شد. من و خانومی دیشب یه تصمیم خوب گرفتیم البته هر کدوم جدا. من هر روز یک ربع زودتر بیدار میشم و برای تناصب...
-
غم نامه
سهشنبه 8 دیماه سال 1388 13:37
سلام شهادت امام حسین (ع) و همه یاران با وفاش مخصوصا حضرت ابوالفضل (ع) رو به همه تسلیت میگم . یاد یاران یاد باد آن روزگاران یاد باد. انشاا... از امام حسین(ع) یاد بگیریم که برای مردم حرکت کردن نیاز به زورگویی نداره . اگه امام (ع) میخواست با زور به مردم حکومت کنه منتظر اون همه نامه از اهل کوفه نمیشد. یاد شهیدانی که این...
-
روزانه
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 13:19
سلام یه خبر تازه ، امروز خانم گلم وبلاگش رو آپدیت کرده یه سر بزنین حتما هر دو مون رو خوشحال میکنین. اولا باز هم بگم که خیلی خوشحال و خوشبختم که چنین خانم گلی دارم. واقعا از وجودش نیرو میگیرم. ثانیا بگم که دیشب اصلا حالم خوب نبود و سردرد عجیب و بدی گرفته بودم . به همین خاطر چندتا قرص مسکن خوردم و زودتر خوابیدم . طفلی...
-
خوشحالم و ناراحتم
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 11:46
سلام خیلی خوشحالم و حالم گرفته شد . خوشحالم برای اومدن عزیز دلم از مسافرت مشهد . سوغاتی برام سلامتی شو و یه عطر خیلی توپ آورده . خیلی حالم گرفته شد برای رد شدن در تست گویندگی . گفتن اگه دوباره خواستی تست بدی باید 6 ماه دیگه بیایی. من نا امید نیستم و دوباره حتما میرم تست میدم و البته با تمرین بیشتر و جدی تر چون حالا...
-
اومدن یار و روشن شدن چراغ خونه
جمعه 27 آذرماه سال 1388 16:51
سلام مژده ای دل که مسیحی نفسی می آید. وز انفاس خوشش بوی کسی می آید. امشب خانمی سوار قطار میشه و راه میافته سمت خونه . البته خونه ما به مشهد یکم دوره . ایشاا... فردا ظهر میرن خونه مادرش و فردا عصر من میرم دنبالش . اینقدر خوشحالم که نگو بای
-
پیوست
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 12:36
راستی یادم رفت میخواستم بگم که چرا عزیز دردونه من یکم وبلاگش رو دیر آپدیت میکنه . چند روزه که کامپیوتر خونه روبراه نیست . منم فرصت نکردم درستش کنم. از همه مخصوصا از خانمی عذر خواهی میکنم . ایشاا... تا برگرده از مشهد ، کامپیوتر خونه رو روبراهش میکنم. بای
-
دوباره دوری و دلتنگی
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 12:32
سلام دیروز دوشنبه خانمی رو بردم خونه مادرش و برگشتم. اخه امروز خانمی با مادرش و مادربزرگش و چندتا خاله و دخترخاله همگی با یه کاروان می خوان برن مشهد. خوش به حالشون. من نتونستم برم چون مرخصی هام رو برای موقع امتحانای دانشگاه نگه داشتم. ولی خوب دلم از نرفتن خیلی نگرفته چون خانمی قول داده سلام من رو هم به امام رضا...
-
یه روز ناخوش
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1388 10:51
سلام دیروز بعداز ظهر کلاس داشتم . رفتم دیدم که بچه های شهرستانی که اصلا نیومدن ، بچه های اراکه هم کلاس رو دارن تعطیل میکنن . من هم که حال کلاس رفتن نداشتم با بچه ها پایه شدم و زدم به چاک. رفتم خونه . خانومی روزه بود بیدارش کردم و افطار دادم بهش خورد ولی چشمتون روز بد نبینه آخه افطارش تموم نشده دل درد عجیبی گرفت که نگو...
-
شکواییه
سهشنبه 17 آذرماه سال 1388 12:24
سلام چرا ما آدمای متاهل تا میگیم مشکل همه فکرشون به دعوا کردن میره. مگه آدم متاهل نمیتونه مشکلی غیر از دعوا کردن با همسرش داشته باشه و بعداز حل شدنش درس آدمیت رو یاد بگیره. به هر حال اینو نوشتم که همه بدونن مشکل من دعوا با عزیز دلم نبوده و بس . من همیشه عاشق عزیز نمکین و بازیگوش خودم بودم و هستم و خواهم بود بی تعارف و...
-
یه روز خوب و دوست داشتنی
دوشنبه 16 آذرماه سال 1388 11:17
سلام بعداز یکسری مشکلات امروز روحیه عالی و خوبی دارم چون مشکلاتم به کمک عزیز دلم به خوبی حل شده و من خوشحالم که هر دو مون راه درست زندگی کردن رو بهتر از قبل یاد گرفتیم. باز هم بگم که من شدیدا عاشق همسرم هستم بای
-
تنهایی و بی حوصلگی
شنبه 7 آذرماه سال 1388 02:27
سلام امشب تنهام . نازنینم رفته خونه مامانش . من موندم و درسای عقب افتاده . هفته دیگه امتحان میانترم ریاضی مهندسی داریم سخت نیست ولی تو هفته خیلی وقت برای خوندن ندارم برای همین تنها موندم که درس بخونم. این ترم 20 واحد گرفتم ، دیگه نفسم بالا نمیاد با وجود اینکه من کارمند هستم ، یکم سخته . راستی کنکور ارشد هم شرکت کردم....
-
غم نامه
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 08:46
سلام امروز دلم گرفته . آخه ویدا(همسرم) میخواد بره خونه مادرش . خونه مادرش یه شهر دیگه ست . البته به خاطر من قراره فردا بره . خوب چیه مگه دلم واسش تنگ میشه . من خودخواه نیستم ولی تحمل دوریش رو ندارم حتی یه لحظه.
-
شروع داستان یه بخش از زندگی دو نفر
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 14:07
سلام قرار بود منم از روزی که عزیز دلم شروع کرد به وبلاگ نویسی ، وبلاگ خودمو بنویسم . ولی تنبلی کردم و چند وقتی ازش عقب موندم. بهر حال ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه ست. این هفته دست به یه کار هیجانی زدم و با عیالی رفتیم یه ماشین ظرفشویی که 2 سال بود قولش رو به خانومم داده بودم ، خریدیم . راستی درباره مطلب آخر سرکار...